پوچ گرایان
اشاره: در شماره های گذشته تهدیدات محتمل علیه یک تمدن را مطرح نمودیم . ابتدا از دولتهای متخاصم و گروههای معاند مطالبی را مطرح نمودیم و بطور مختصر تاکید گردید که باید دولتهای متخاصم را بر اساس تضاد منافع و عمق استراتژیک آنها طبقه بندی نموده تا با هر کدام بر اساس یک الگوی منطقی تعامل یا چالش صورت گیرد ( رجوع به شماره 6) ؛ همچنین برای برخورد با گروههای معاند پنج راه کار مؤثر را بر شمردیم (رجوع به شماره 17) و بالاخره از سرمایه داران وطن گریز بعنوان یک تهدید شوم نام بردیم و چهار گام اساسی بمنظور تبدیل تهدید به فرصت را ارائه نمودیم (رجوع به شماره 18 ) ؛ اینک به چهارمین تهدید تمدنی یعنی « پوچ گرایی» می پردازیم .
پوچ گرایی در فلسفه , هیچ انگاری ، نیست انگاری یا نیهیلیسم نامیده می شود و به حالتی گفته می شود که انسان ناتوان از دریافت معنای زندگی می شود . به عبارت دیگر هر گاه تعارض میان تمایلات بشر در یافتن ارزشها یا جاذبه های درونی با واقعیات بیرونی با شکست مواجه شود ، برای پذیرش موضوعی بنام پوچ گرایی آماده می شود .
تاریخچه پوچ گرایی به لحاظ تفکرات فلسفی از دیرینه ای طولانی برخوردار است و شاید اولین فیلسوفی که در این باره سخن به میان آورده است گرگیاس حکیم یونانی قرن پنجم قبل از میلاد باشد . اما نیچه فیلسوف مشهور قرن 19 آلمان بیش از هر فیلسوف دیگری به نقد باور های پوچ گرانه پرداخت .
نیچه هیچ انگاری را یکی از پدیده های شایع در فرهنگ غرب دانست و بر این باور بود که پیامدهای نابودگر آن در نهایت تمامی احکام اخلاقی ، مذهبی و متافیزیکی را به تباهی می کشاند و بزرگترین بحران تاریخ بشر را فراهم خواهد نمود .
بسیاری از دانشمندان مشفق مغرب زمین همچون نیچه و الکسیس کارل معتقدند که مدرنیسم علیرغم آثار مثبت خود ، بر شدت و غلظت پوچ گرایی افزوده , زیرا بسیاری از سنت های نیاکان را که برای قرنها عامل آرامش جوامع انسانی بوده است را با طوفان های خود درنوردیده و شرایط مرگباری را بوجود آورده است .
این تفکر در نتیجه ویرانی های حاصل از دو جنگ اول و دوم جهانی به شدت رشد نمود و از شکل فردی خارج و در پیدایش سازمانها و مکاتب اجتماعی , خود را بروز داد .امروز نیهلیسم بیانگر فرم خاصی از ماتریالیسم (مادیگری) است که علیه منابع قدرت ناشی از حکومت ، مذهب و خانواده مبارزه می کند .
اگر پوچ گرایی از تاریخی کهن برخوردار است ، چون ریشه در عوامل درون ذاتی و برون ذاتی دارد , عواملی مانند نابسامانی های تربیتی ، عقده ها و حقارت ها و یا عواملی مانند نابسامانی های اجتماعی و دگرگونی ارزش ها . بطور کلی ، هیچ گاه نمی توان یک عامل را سبب پوچ گرایی معرفی نمود ، همانطور که نمی توان قوت و ضعف آنرا در افراد یا در جامعه یکسان فرض نمود . برای نمونه ممکن است هیچ انگاران چه بصورت فردی و یا به شکل جمعی ، با پذیرش پوچی به سبک خاصی از زندگی بدون هیچ مذهب و محدودیت اخلاقی ادامه دهند و یا بصورت فرد یا جمعی اقدام به خود کشی یا فرار از هستی نمایند !
چه عواملی باعث می گردد که انسان ناتوان از دریافت معنای زندگی می گردد ؟ فلاسفه گفته اند که ذهن برخی از انسانها ناتوان از یافتن پاسخ صحیح و درست به دو پرسش می شود : نخست , معمای آفرینش و سپس راز مرگ ! از کجا آمده است ؟ بهر چه آمده است و به کجا می رود؟ این پرسش ها برای هرکسی پیش می آید ، هم برای خیام و هدایت و هم برای فارابی ، ابن سینا و مولوی !
اما امثال فارابی ، ابن سینا و مولوی به دلیل برخورداری از یک نظام فلسفی دقیق مبتنی بر پایه های دینی به بیراهه کشانده نشده اند ولی امثال خیام و هدایت چون فاقد اندیشه های دقیق فلسفی بوده اند عاجز از دریافت پاسخ صحیح بوده و نهایتا روح کنجکاو آنها به بن بست فلسفی برخورده و سرخورده از این بن بست , از پوچی سردرآورده اند !
همچنین موضوع مرگ که اشتباها با نیستی معنا می شود ، بسیاری از افراد بشر را به سوی یاس ، بدبینی و نهایتا پوچی می کشاند . خودخواهی و خودشیفتگی افراطی افراد ، بستر را برای یاس و بدبینی فراهم می کند ؛ زیرا چنین افرادی به لذائذ زندگی و کامیابی از شهوات بطرز پیچیده و دشواری وابسته می شوند و هرگاه به یاد مرگ و زودگذر بودن لذائذ زندگی می افتند ، از فناپذیری خود دچار یاس و نومیدی شده و بدون داشتن استدلال و برهانی ,تصور می کنند که بی دلیل به این جهان برهوت پرتاب شده و دیری نخواهد پائید که طعمه مرگ می شوند .
مفاهیمی که در باره نیهیلیسم مطرح گردید بقدر نمی از یم بود که گفته شد . آنچه برای این مقاله مهم و مرتبط است ، آسیبی است که از ناحیه چنین اندیشه ای بر تمدن وارد می گردد . زیرا چنین افرادی , نه تنها از تمدن گریزانند بلکه به گونه ای خاص ، تمدن ستیزند ! خطر این تفکر زمانی حساس می شود که کسانی از درون و بیرون بخواهند این افراد را سازماندهی کنند .
اولین اقدام عملی آنها پراکندن بذر نومیدی در افراد مستعد بمنظور کاهش اعتماد اجتماعی به نظام ی است . خطرناکتر زمانی است که استکبار جهانی از این پدیده به نفع مقاصد شوم خود بهره برادری می کند و برای سازماندهی آنها انواع بودجه ها را تخصیص می دهد و این افراد چه بدانند و چه ندانند به سربازان خط مقدم دشمن تبدیل می شوند .
بی اعتمادی به حکومت ، بی اعتمادی به مذهب و بی اعتمادی به خانواده ، ارکان اعتقادی این افراد خواهد بود .
بی تردید اولین اقدام باید رصد نمودن مؤلفه های فوق باشد . باید آمار دقیق و متقنی , آنهم بطور مرتب از مؤلفه های مذکور را رصد نمود . باید زمینه و بستر بی اعتمادی را نه با شعار بلکه با شعور و درایت خشکاند . باید هشدار های لازم را به مسئولان نظام ، مذهب و والدین رساند . باید سازوکارهای فرهنگی و اجتماعی مورد نیاز را برای به حداقل رساندن این آسیب که در دستور کار نهادهای استکباری قرار دارد تأسیس نمود .
امروز بخش عظیمی از این وضعیت ناهنجار ناشی از شرایط سخت اقتصادی و بدتر از آن فساد برخی از مسئولان و ناتوانی برخی دیگر از مسئولان در برخورد با فساد است . هر روز بطور رسمی اخباری از فساد و مبارزه با آن منتشر می شود تا مرهمی بر این زخم آلوده باشد ؛ اما اخبار هدفدار و موذیانه که بطور غیر رسمی در رسانه های مجازی منتشر می شود به حدی است که قادر نیستند اعتماد را به جامعه تزریق نمایند . شاید لازم باشد تا بار دیگر دادگاهها و دادسراهای انقلاب , احیا و مصادیق فساد دولتی به آنها واگذار شود .
بیشترین زجر و درد از مقوله فساد متوجه دوستداران و یاران انقلاب است ؛ زیرا این جریان برای رشد و تعالی کشور بیشترین فداکاری و از خود گذشتگی را طی چهار دهه اخیر از خود نشان داده است . بنابراین سهم این جریان در مبارزه با فساد نباید نادیده انگاشته شود . جریان انقلاب اسلامی باید با سازماندهی خود بطور تخصصی نه تنها با مقوله فساد مبارزه کند بلکه با انواع نیست انگاری و پوچ گرایی نیز بطور احسن درگیر گردد .
بی تردید بنیان های هرگونه فساد بر بطلان استوار است و چنانچه در حق جویان اراده ای باشد ، توفیق الهی دور نخواهد بود . انشاءاله
قدرت اله متین 8/12/96
درباره این سایت